تاریخ معاصرهزارهها قسمت ششم
ظاهردقیق ظاهردقیق

موقعیت هزارهها دردوران( پرچمیها )

 

پرچمیها وخلقیهای( طرفدارتره کی) بتاریخ شش جدی 1358 دراثرپشتیانی ودخالت مستقیم نظامی روسها درافغانستان بقدرت رسیدند،وباساس تیوری با فیهای که درآن زمان مروج بود، این مرحله بنام مرحله نجات انقلاب ومردم یاد میگردید. ولی درحقیقت امر، این مرحله همان ادامه ء جنگ خانمانسوزی بود که درافغانستان ،بعد ازکودتای نظامی هفت ثورآغازیافته بود و شعله های آتش آن تقریبآ درهمه ای شهرها،قریه ها ،کوچه ها وخانه ها سرایت نموده بودند. این یک حقیقت تاریخی است که این رژیم  نیزدست نشانده ء روسها بود،روسها ومشاورین آنان بودند که همه ای فیصله ها و تصامیم را اتخاذ می نمودند.

اما، پر چمیها وحکومت دموکراتیک آنان،بعد ازسرنگونی حفیظ الله امین و باند او،راه وروش دیگری رادرپیش گرفتند.دردورانآنها سیاستها کاملا تغیرکرد وکارمل رهبرپرچمیها،این راد مرد تاریخ کاملآ اید یال دیگری راجا گزین اید ئولوژی دگماتیکی قبلی خویش نمود.گرچندکارمل مربوط ملیت پشتون بود.ولی اساسات مفکوروی اوراانترناسیونالیزم تشکل می داد.طرفداران کارمل که ازملیتهای مختلف تشکل گردیده بودند،ودرآن مرحله ازتاریخ انترناسیونالستها بودند،ملیت، مذهب ،تعلقات ملی ومنطقوی برای آنان اهمیتی نداشتند وعدهء ازهواخواهان او تا به اکنونبه این عقیده وباور باقی مانده اند.

هزارههای افغانستان ازدوران حکومت( پرچمیها )که یک دوران شگوفائی برای هزارهها بود، بخوبی یاد آوری نموده وبرخورد حزب دموکراتیک خلق افغانستانرادرسالهای هشتاد باهزارهها نسبتآعادلانه می شمارند.  

            

دکتر سید عسکری موسوی دراثرارزشمندخویش"هزارههای افغانستان"موقف هزارههاراطی حکومت ( پرچمیها) چنین توصیف نموده است:

باهزارهها درکابل ودیگرشهرهای افغانستان به عنوان شهروند درجه دوم برخورد میشد. به قدرت رسيدن جناح پرچم حزب دموكراتيك خلق افغانستان در 1980این وضغیت را تا حدی تغیر داد.به عنوان مثال ،برای اولین بارطی 250 سال اخیرافرادی ازهزارهها توانستند به کرسی های نخست وزیری ،معا ونت نخست وزیری ودگرپست های حکومتی تکیه زنند.به طورکلی ،رژیم ح.د خ.ا به دلیل مخالفت مبنائی حزب با دسته بندی های مبتنی بر"قبیله"،"زبان"و"مذهب"بر خورد بسیار عادلانه تری با هزارهها داشت،

اتباع جمهوری افغانستان اعم اززن ومرد بدون درنظرداشت تعلقات ملیت،نژاد،لسان،قبیله،دین ،مذهب،عقیدهءسیاسی،تحصیل ،شغل،نسب،دارائی،موقف اجتماعی،محل سکونت واقامت دربرابرقانون دارای حقوق ومکلفیتهای مساوی می باشند.تعین هرنوع امتیازغیرقانونی ویا تبعیض نسبت به حقوق ومکلفیتهای اتباع ممنوع است.                                                                   

مهمترین نمونهء بهبود دروضعیت هزارهها،شناسائی رسمی آنان به عنوان یک قوم با همان حقوق ديگر اقوام افغانستان بود.در نتیجه ای این شناسائی بودکه درسال 1987م/1366ش،آنان توانستنداولین جرگه ای سراسری ملیت هزاره را تشکل دهند. جرگه(شورا)مجلسی مرکب از نمایندگان قبائیل است،که بیش ازاین وبطورخاص به موضوعات قبیلوی پشتونها می پرداخت وقبل از 1987تنها پشتونها اجازه داشتند جرگه تشکل دهند.جرگه هزاره اولین قدمی بود که ح.د.خ.ابرای مشارکت دادن هزارهها در حیات سیاسی –اجتماعی افغانستان برداشت.البته ،محرک اصلی برای این اقدام منافع حزبی بودتا هر چیزی دگر،چرا که رژیم میخواست که حمایت هزارهها رانسبت به حکومت خود جلب نماید.با این وجود تشکل جرگه وشناسائی رسمی هزارههاشرائیط مناسبی برای فعالیت آینده ای آنان فراهم آورد.                    

 مهم‏ ترين نمونه بهبود دروضعيت هزاره‏ها، شناسايي رسمي آنان به عنوان يك قوم با همان حقوق ديگراقوام افغانستاني بود. همچنين حضور هزاره‏ها درنهادهاي مختلف ديگرازدانشگاه گرفته تا ارتش، كاملاً قابل توجه است.اگر برخورداري جامعه شيعه ازاين فرصتها چند سال ديگر ادامه مي‏داشت، زمينه‏اي مساعد براي رشد و تحول اجتماعي آنان به وجود مي‏آمد.دراثرهمین فضای نسبتآ مساعد(دهه ء 1980بیش از20 جلد کتاب ورساله وبیش از100 مقاله درمورد مسائیل مختلف جامعه ای هزاره منتشرشد.این را با وضعیت قبل از 1978مقائیسه کرد که به ندرت ممکن بودیک کتاب یا رساله در رابطه با این موضوع درافغانستان یافت  شود.

هزارههائیکه پس از 1978درکابل ویا دگرشهرها مانده وآنها که با رژیم ح.د.خ.ا همکاری کردند،یا به هزارههای طبقه ای متوسط شهری سابق تعلق داشتندویا به طیقه ای بسیار فقیر وبی زمین که در اثر سرکوب رژیمهای سابق به شهرهامهاجر شده بودند.اما اکثریت هزارههائیکه طی دهه ای  1980در کابل اقامت گزیدند دلائیل خارج از نیازمندیهای اقتصادی داشتند؛ اغلب آنان به دلیل فقدان امنیت دراثرجنگ های داخلی هزارجات (پس از 1982م/1361ش)،مجبورشدندبه شهرها روی آورند.گفته شده که طی این دهه هزارههانیمی ازجمعیت کابل را تشکل می دادند،که بزرگترین تمرکز آنها در افغانستان به شمارمی آید.

دکتر سیدعسکری موسوی درموردعلت تمرکزهزارههادرکابل می نویسد:

مهمترین عنصردرجذب شدن هزارههابه کابل رفتارمساویانهء حکومت با آنها بود.کابل نه تنها به عنوان یک پناهگاه درنجات ازفقرونا امنی محسوب می گردید ،بلکه محیط عادلانه تر وکمترتبعیض آمیز به نظرمی رسید .

سلطانعلی کشتمند نخست وزیر وقت،خود هزاره بود،طی یک سخنرانی به هنگام بازگشائی مرکز انسجام امورملیت هزاره درتابستان1989م/1368 دراشاره به این رفتارمساویانه با هزارهها چنین گفت:

این یک وظیفه ووجیبه انسانی اخلاقی وملی شمرده میشود.زیرا هزارههامربوط به ملیتی اند که بیش ازهمه ای ملیت های دیگردرطی قرون متوالی رنج وستم کشیده اند.درتحت شرائیط دشوار طبیعی واجتماعی کار کرده و زیسته اند ولی ازکلیه ای حقوق ملی وانسانی ونعمات مادیمحروم بوده اند......

 سلطانعلی کشتمند صدراعظم اسبق ج.د.ادراثرخویش یادداشتهای تحلیل سیاسی ورویدادهای تاریخی درمورد سیاست حکومت دموکراتیک خلق افغانستان درموردحل مسئله ملی تحلیل همه جانبه وعادلانه ای را انجام داده است که نکات اساسی ان ذیلآ نقل قول می گردد:

 

 دردههء هشتاد،مبارزه بخاطر تامین برابری حقوقی وعملی میان تمام ملیتها،اقوام وگروههای اتنیکی ،بمثابه ء یک وظیفهء خدشه نا پذیرحزب ودولت تلقی میگردید.زیرا برخورد اصولی به مسئلهء ملی درکشورکثیرالملت افغانستان وایجاد مناسبات عادلانه وبرابرمیان ملیتها واقوام کشوربعنوان یکی ازاصول بنیادی،دست کم ازلحاظ تیوریک ،سرخط برنامهءعمل حزب را میساخت.

          

درسالهای هشتاد ، برخورد به مسائیل ملی به نحو قابل مقایسه با گذشته ها درجهت مثبت تفاوت   داشت واز بنیاد هائی خصلت مردمی وعادلانه بود.

طبق اظها رمحترم سلطان علی کشتمند حکومت معتقد به این اصل بود که تمام ملیتها واقوام افغانستان بایستی در تمام عرصه ها واز جمله درامری دست یافتن به رهبری سیاسی،اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی و معنوی واستفاده از دست آوردهای دانش و تخنیک معاصر دارای حقوق مساوی باشند.مناطقی که شدیدآ بکمک نیاز دارد باید بدون هیچگونه تنگ نظری و تبعیض کمک شوند و افراد متعلق به تمام ملیتها واقوام کشوربا حقوق برابربه کار وفعالیت آزادانه بپردازند. کشتمند صاحب به این اصل معتقد بود ومیباشد که راه حل واقعی مسئله ملی درافغانستان عبارت خواهد بود ازایجاد یک دولت متحده یا فدرال با قبول خود مختاریهای گسترده ای ملی برای ایالات که بر پایه ای مشخصات ملی و قومی تشکل گردد.درایالات که شمار آنها زیاد نخواهد بود ،حکومتهای محلی خود گردان بر پایه انتخابات دموکراتیک بوجود آید واز ترکیب مجموعه ای آنها دولت مرکزی فدرال تشکل شود.درساختاردولت مرکزی نیز واقعیت های عینی از لحاظ ترکیب ملی جمعیت کشوربازتاب یابد .بدینقرار،درواقع راه برای اتحاد واقعی ،آگاهانه وداوطلبانه تمام شهر وندان کشورمتشکل ازتمام ملیتها، اقوام وگروههای اتنیکی در یک دولت واحد افغانستان افغانستان هموار خواهد شد.درغیرآن ،به تنهای از یک پارچگی ووحدت ملی،برادری وبرابری مردم حرف زدن کافی نخواهد بود.

 تاریخ به انقیاد کشیدن هزارههاوتحمیل رنجها ،شکنجه های عظیم بر آنان ازرویدادهای غمناک سالهای 1880-1890م بدست عبدالرحمن خان آغازمی گردد.هزارهها ازسالیان متمادی بدینسو درکارساززندگی درعرصه های مختلف اقتصادی واجتماعی در کشور نقشی مهمی ایفا کرده اند. درحالیکه آنها خود ازهمه چیز محروم بوده اند ولی کارهای پرمشقت را درامور خدمات اجتماعی وشهری، در ساختمانها وسرکها،در تاسیسات اقتصاد مدنی وفرهنگی ودرتولید نعمات مادی بانجام رسانده اندوچه بسا که درین راه سلامتی ورندگی خویش رااز دست داده اند.

این دیدگاه واقع گرایانه ومعقول حکومت راجع به شرائیط هزاره هانه فقط بسیاری آنها رابه کابل کشاند،بلکه بطورجدی موضع گروههای شیعه وهزاره مستقر درایران راتحت تاثر قرار داده بود.....

مهم ترین امتیازیکه دولت به هزارهها داد،پذیرفتن خود مختاری آنان بود.تحولی که سابقآ آنها نمی توانستند حتی خیالی آنرا هم در سر بپروراند.به گفته ای سلطان علی کشتمند:

این ،نقطه ای عطفی در تاریخ هزارهها طی یک صد سال گذشته محسوب می شد.

معهذا،ازسوی شورای وزیران برای نخستین بارمسئله خود گردانی ملی ،بدرجه ای نخست برای ملیت هائیکه که بیش ازهمه به نیازمبرم آنها مبدل شده بود، پشنهادات آتی آرائه گردید:                              وزارت امورملیتها که جدیدآ درسالهای هشتاد درچوکات شورای وزیران تآ سس گردیده بود،درتحت رهبری محمد عوض نبی زاده،وزیر آن ،نقش سازنده ومهمی را در امر تححقق سیاستهای حکومت  در مبارزه بخاطر برابری حقوقی وملی ملیت های مختلف افغانستان ایفآ نمود.محمد عوض نبی زاده درآغاز، کارگرطباعتی ساده بود که متدریجآ درمدرسه ای حزب به شخصیت آگاهی سیاسی مبدل گردید.وی درنخستین سالهای 1980در چاچوب وزارت اقوام وقبائیل به عنوان معین کارمیکرد..همچنان معین های دگرهردو وزارت خانه عبارت بودند آز:مفتاح الدین صافی، محمد کاتب تگین ،عبدارشید وزیری ،غلام  حضرت ابراهیمی، شازار لیوال، محمد اکبر شورماچ،غلام نبی یوسفی.                                       

درچهارچوب وزارت امور اقوام وقبائیل و سرحدات،نهادهای بنام" جرگه قبایل"و"جرگه کوچی ها" ودروزارت امورملیتها،نهاد های چون "شورای مرکزی ملیت هزاره"، مرکزانسجام ملیت هزاره"و کمسیونهای مصالحه ای ملی"برای ملیتهای مختلف ایجاد گردیده بودند .افزون برآن، جبهه ای ملی پدر وطن،گروههای مدافعین و سازمانهای دگری اجتماعی به مراکز تجممع اشخاص و گروههای جانبدار استقرار صلح وامنیت درکشورمبدل شده بودند.این نهادها وسازمانها،غیر حکومتی ومستقل بودند،ولی با وزارتخانه های متذکره دربا لا وبرخی از مقامات دگر،رابطه کاری داشتند.پیرامون نهاد ها سازمانهای متذکره،شماری ازشخصیتها اجتماعی و قومی گرد آمده بودند. 

 وزارت اقوام وقبا ئیل تعدادزیادی ازجوانان ملیتهای مختلف وازجمله جوانان هزاره راجهت تحصیلات به ممالک کشورهای سوسیالستی واتحاد جماهیرشوروی درفراگیری دانش فرستاده است.برای اولین باراین جوانان بدون تبعیض نظربه استعداد وسویه های صنفی شان عادلانه برخورد گردید واز برکت ح.د.خ.ااز مزایا ی جوانی وزندگی خویش استفاده ای معقول نمودند. محمد عوض نبی زاده که ازطرف حزب دموکراتیک خلق افغانسان وشخصا خود مرحوم کارمل مسئول کاربا هزارهها تعین گردیده بود، خدمت بزرگ رابرای هزارهها وهموطنان خویش انجام داد. موصوف درتمام مدت دهه ای هشتاد درکاربا هزارهها مصروف بود، واو با پشتکاروعشق فراوان وظیفه اش را دنبال می نمود. هزارههائیکه ازاطراف هزارجات دردفترکارش مراجعت می نمودند ،ازپذیرائی واستقبال گرم مستفید می گردیدند،قرارشهادت این نویسنده ای مقاله، با هرکدام آنان اول بغل کشی وبعد ازآن سه مراتبه روبوسی می نمود، که حوصله ای موصوف بسیاری ازناظرین را درحیرت و شگفت درمی آورد.

  مسئله اساسی برای هزاره هاخود مختاری ملی است .محترم نجیب الله رئس جمهورافغانستان این مسئله را دربیانیه ای خویش درنخستین سالگرد موافقتنامه ای ژنیوچنین فورمولبندی کرده است:

بخاطر تآمین صلح وثبات ومطابق به منافع علیا ی افغانستان زمینه ای ایجاد واحد های اداری محلی دارای اختیارات وسیع تا سرحد مختاری منطقوی مساعد خواهد شد.

آقای سلطانعلی کشتمند ازفعالیت وزارت امورملیتها چنین تمجید وتعریف نموده است:

وزارت ملیتها سیاست ها وفعالیت گسترده ای را درجهت تامین برابری حقوق ملیتهای مختلف مسکون در کشورکثرالملت افغانستان وا یجاد اتحاد وهمکاری آنان در یک دولت واحد ، ایفا می کرد.جرگه ای کوچیها دررابطه با اسکان این قشرآواره تلاش می ورزید که تودههای ازاهالی نادار وفقیر در صفوف آن رنج می بردند وموضوع چراهگاهها برای دامداران آنان معضله ومسئله ای خیلیها حاد اجتماعی را در کشورتشکل می کرد.شورای مرکزی ملیت هزاره درراه رفع ستم وتبعیض قرون برآن مردم مظلوم که بخاطر دست یابی به آزادی وحقوق ملی خویش جان میدادند،خدمت می نمودند.                                                                                  

این شورا در بحبوحه مبارزه بخاطر تححقق مشی مصالحه ای ملی در کشور،جرگه سرتاسری ملیت هزاره را بر گزارنمود .حین گشایش آن اجلاس گسترده ای هزارهها در سپتمبر 1987، در معرفی نمایندگان شرکت کننده چنین اعلام گردیده بود:

 

 "در این جرگه سراسری ، هزارجات بنام منطقه ای صلح اعلام می گردد،بیش از 900 تن نماینده شرکت کرده اند وبیش از 50 در صد آنان را نمایندگان مخالفان تشکل می دهند .در ترکیب نمایندگان ،تمام اقشار اجتماعی مردم هزاره ، مانند بزرگان وموسفیدان ، شخصیتهای محلی ريال شخصیتها ی محلی ، علما وروحانیون ، روشنفکران ، پیشه وران ، متشبثین ملی، برخی از سران گروههای مسلح و قوماندانهای منطقوی بیش از هفت هزار قریه و هفده ولایت هزاره نشین با فیصدیهای متناسب اشتراک ورزیده اند".

 

تغييرات ذكرشده براي هزاره هايي كه درشهرها سكونت داشتند بسيارخوشايند بود،اما هزاره‏ هاي نواحي روستايي وغير شهري موضع ديگـري داشتند.آنان اين اصلاحات رارد كردند وسعي داشتند با استفاده ازفروپاشي نظام سابق و بي ثباتي رژيم گـذشته به جايگـاه بهتري درجامعه افغانستان دست يابند.تغیراتیکه طی دهه ای1980درجامعه ای هزاره ای خارج ازکابل ودیگر شهرها اتفاق افتاد،بنیادی ودارای پیامد های مهمی بود.برای افراد آشنا به هزارجات قبل وبعداز1978،این تغیرات بمثابه ای یک انقلابی اجتماعی واقعی محسوب میشود که نگرش ،ارزشهاوپیمانهای اجتماعی حاکم رابا هنجارهای جدید عوض کرد.  

 

  با وجود اين، اين امورپيش درآمد مهمي براي پيدايش تحولات گسترده‌تربه شمارمي‏آيند. تغييرات پيش آمده دركابل ازبالا به پايين بود،اما درهزاره‏جات اين تحولات درسطوح پايين اتفاق افتاد و بعد به سمت بالا حركت كرد و اين اساس پايدارتري براي پيشرفتها و تحولات بنيادي ماندگار فراهم آورد.

در مورد رژیم :

هزارههای افغانستان دردوران مقاومت وجهاد، درپهلوی دیگر ملیتهای برادرسهم فعال وپیشتازداشته اند . دکتر سید عسکر موسوی جنبشهای مقاومت هزارهها رادردومرحله تقسیم بندی نموده است:

مرحله اول ،که حدود 4 سال(1978-1982/1357-1361)به طول انجامید .طی این دوره تمام هزارجات وکلیه ای دگر مناطق هزاره نشین در سراسر هندوکش ،بجز مرکز ولایت بامیان،آزاد شدوتحت کنترل سازمان یافته ای نیروهای محلی مجا هدین قرار گرفت .تمام هزارجات زیر کنترل یک سازمان موسوم به شورای اتفاق برهبری سید علی بهشتی که یک رهبری مذهبی بود قرار داشت.

مقاومت هزارهها که ده ماه بعد از کودتاه 1978 دردره ای صوف شروع شد وظرف سه ماه درسراسر هزارجات گسترش یافت ،درسال 1979تمام هزارجات بجز مرکز بامیان ،ازکنترول خارج شده بود.

این مقاومت محدود به هزارجات نبود .درسراسر این سالهادرکابل نیز فعالیتهائی انجام میشدکه مهمترین آنها تظاهراتهای ضد حکومتی بود.تظاهرات 3حوت 1358هزارهها وشیعه هایکی ازخونین وبزرگترین انها به شمار میرود.

مرحله دوم که ازسال 1983تا سال 1989(1362تا1368)رادربرمیگیرد،دوره ای جدید جنگهای داخلی درهزارجات است.دلیل عمده این جنگها ظهورگروههای متعدد هزاره در ایران بود.این گروههاکه هرکدام که بناچارنیازمندتحکیم کنترول بودند،به اختلاف با یک دیگروبا شورای اتفاق کشانده شدند.درنتیجه هزاران تن ازهزارهها کشته شدند وقطع نظرازتخریب قابل توجه هزارجات ،بسیاری ازخانوادهها مجبوربه مهاجرت به کابل،ایران یا پاکستان شدند.

بطو کلی بین سالهای 85/1978/64-1357حدود پنجاهگروه کوچک وبزرگ شیعه وهزاره درایران تشکل گردید.

دکترعسکر موسوی  درمورد چنین نوشته است:

پیدایش این تعدادزیاد گروههای هزاره به دودلیل عمده وجالب بود،اول اینکه،این افزایش در تعدادگروههای سیاسی ،انعکاس وپیامد آشکار قریب یک قرن سرکوب وانزوای سیاسی به شمار میرفت و دوم اینکه ،شکل گیری این گروههامبنای طائیفه ای، فقبیله ای، ویا منطقوی نداشته ومربوط به دید گاه سیاسی– اسلامی گوناگون میشد.

            

 تغیرات وتحولاتیکه طی دهه ءهشتاددرجامعه ءهزاره اتفاق افتاد،دارای اهمیت خاص است.اثرات این تحولات برسنتها،فرهنگ وساختاراجتماعی هزارهها گسترده تربوده است.اصطلاحات جدید چون حزب،رهبری سیاسی،سازمان گروه ،طبقه ،ملیت،مرکزیت،جنگ مسلحانه ونظائیرآن درگفتگوهای روزانه ای مردم هزاره راه یافت وبتدریج جاگزین ساختارهای قبیلوی وسنتی گردید.عضویت درین سازمانهای جدید سیاسی مبتنی برتعلقات خانوادگی ،طائیفه ای وقبیلوی نبود،تعلق به گروههای مختلف برای اعضای یک خانواده وحتی جنگ علیه یک دیگربصورت امری عادی درآمد.

 

 

نقش ومفهوم میر،ارباب ،وخان نیزبطور کامل تغیرکرد.اگرچه آنان هنوزازاحترام ویژه ای برخوردار بودند.اما درعمل ،این رهبران گروههای محلی وفرماندهان محلی بودندکه برامور کنترول واقعی داشتند.دربسیاری ازموارد میرکسی بجزازیک فرماندهی محلی نبود.یکی ازویژه گیهای جالب قیامهای هزارهها،هم طی دهه ای 1890وهم دردهه ای 1980،این بود که هزارههاهمزمان با جنگ علیه حکومت کابل،درمقابل میرها واربابهای محلی نیزموضع گرفتند.طی دوره ای حد فاصل 1978تا1985شورای اتفاق که از اربابهای هزاره نمایندگی میکرد،بدلیل مرام فیودالی خود بطور مکرر مورد انتقادومخالفت گروههای مستقر درایران قرارگیرفت.                 

موقعیت بزرگ وآشکاردیگرهزارههاطی دهه ای هشتادبازپسگیری زمینهای است که به اجبارازآنان توسط پشتونهاطی دهه های گذشته مصادره شده بود.درکل هزارجات هیچ فرد پشتون باقی نمانده بود.پشتونها محروم ازپشتبانی حکومت مرکزی وبا توجه باروابط گذشته بین دوقوم،اکنون خود را ازهزارجات اخراج شده تصورمی کردند.

درعرصه ای فرهنگی نیز تغیروتحولات پیش آمد .مدارس ابتدائی دراغلب مناطق هزاره نشین توسط گروههای محلی با همکاری مردم ساخته شد.برنامه ای درسی درین مکاتب متفاوت بودوبرعلائیق گروه حاکم درمنطقه تعلق داشت.بعضی ازگروهها مانند نهضت اسلامی ،ازکتابهای درسی ایران استفاده می کردند.درحالیکه دربامیان کتابهای درسی منتشر شده در کابل،بجز کتابهای تاریخی ،مورد استفاده قرارمی گرفت.یک تغیر قابل توجه دیگرایجاد کتابخانه های ثابت وسیار گروهها برای برای طرفداران شان بود.کتابها همه به فارسی واغلب در موضوعات اجتماعی ،سیاسی ،تاریخی وسواد آموزی تهیه شده بود.کپی ها ونسخه های ازنشریات ومجلات درهزارجات یافت میشد.

                                       

همچنین تغیرات بزرگ دروضعیت جادههادرسراسرهزارجات صورت گرفت.درحالیکه قبلا جاده ای وجود نداشت،اکنون بین اغلب مراکز مهم هزارجات جادههای کشیده شدهوبرای حملونقل کالا وافراد مورد استفاده قرارمی گیرد.این جادهها ناگزیردرانتقال پخش اخبارودید گاهها نیزاثراتی دارد،واین بی تردید در رشد فکری ونظری جامعه تحول دیگری به شمارمی آید.                    

در حوزه ای اقتصادی ،اگرچه ابزارها وشیوه های سنتی کشاورزی وتولید هنوز هم درهزارجات بکار می روند،اما تغیرات خاصی ،مانند انتخاب محصولات وبذرهائیکه برای فروش در بازارها کشت می شوند،رخ داده است به عنوان مثال بامیان در حوالی 1989 پس از وارد شدن 12 نوع کچالو جدید ،به اندازه ای کافی ازین محصول برای فروش در کابل ودگر منطق هزارجات تولید می کرد.چندین محصول دیگر نیز همین وضعیت را داشت.خود بازار بامیان دردهه ای 1980به اندازه ای سه برابر رشد نمود وتقریبآ کلیه ای نیازمندیها را تامین می کرد.با این حال ،اقتصاد هزارجات همچنان فقیرباقی مانده است وپائینترین سطح رادرسراسرافعانستان به خود اختصاص میدهد.

تیزسهای دهگانه ببرک کارمل که درحقیقت همان سیاست مشی مصالحه ای تلقی می گردید .وبه ادامه آن بتاریخ 16 جنوری 1987 اعلامیه ای ازطرف دولت نجیب الله صادرگردید که محتوای آن همان مشی مصالحه ای ملی بود که در افغانستان درآن زمان خیلی معروف گردید .بخاطر پشتبانی از مشی مصالحه ای ملی ،کنفرانس سراسری حزب دموکراتیک خلق افغانستان باشتراک نمایندگان منتخب کمیتههای سازمانهای حزبی از تاریخ 18 تا 20 اکتبر 1987در کابل دائیر گردید .در کنفرانس اعلامیه ای در باره ای تسریع روند مصالحه وبر خی تعدیلات دربرنامه ای عمل متناسب باین مسئله، به تصویب رسید.

بعد ازطرح سیاست مشی مصالحه ملی،داکترنجیب ا لله بطورفورمولیته تغیرات را درکابینه اش بوجود آورد.بدین منظور پست صدراعظمی را به دوکتورشرق واگذارنمود وسلطانعلی کشتمندرا ازپست صدر اعظمی برکنارساخت.

سلطانعلی کشمند بعد ازبرکناری اش درهنگام سخنرانی دربین انبوهی ازهزارهها دردشت برچی کابل مورد اصابت گلوله قرارگیرفت که ازطرف سازمان حرکت اسلامی افغانستان سازماندهی گردیده بود. بعدازانتقال به شفاخانه مورد تداوی عاجل قرارگیرفت وازین سوء قصدجانی سالم  بدربرد.

در دوران نجیب الله دوکتورشرق بحیت صدراعظم ایفای وظیفه می نمود وطی نه ماه حکومت وی وضع دشوار اقتصادی بوجود آمد که فریاد مردم از لحاظ کمبود جدی مواد خوراکی ومواد سوخت وگرانی سرسام آور قیمتها ،به آسمان رسید.

           

طبق نظرآقای سلطانعلی کشتمند دوکتورشرق با شتاب به الغای برخی از وزارتخانه ها، نهاد اجتماعی واقتصادی وموسسات دولتی دست زد که درسستم اداره ای دولت جایگاه مهم را احراز نمود ه بودند.الغای آنها بیشترجهت نمایشی داشت تا ضرورت کاری ویا صرفه جوئی درمصارف. ولی بنظرحسن شرق الغای آنهارا ازافتخارات خویش میدانست.                       

دوکتورشرق زمانیکه به کارخویش آغازنمود ذخائیر قابل ملاحظه ای از مواد کوپونی ، مواد خوراکی ، مواد سوخت درکابل،حیرتان ، پلخمری، مزار شریف، مزار وتورغندی برای انتقال به تمام ولایات کشور انبار شده بود.ولی به منظور نشان دادن حکومت جدید سر کیسه ها باز شد وظرف یکی – دوماه تمام اموال وکالاها توزیع گردید.در نتیجه بزودی کمبود مواد احساس گردید و حکومت دگر قادربه عرضه موادکوپونی به کوپوندارآن ،آرد به نانوائیها و مواد سوخت برای اهالی شهرها وموسسات نبود.         

دکتورنجیبالله درپایان نه ماهه کاردوکتورحسن شرق به شدت ازوی نا خوشنود گردید.حکومت دوکتورشرق درحال ساقط گردید که نیروهای شوروی درحال خروج بود.

خلقیها وپرچمیها ازدیدگاه ایدئولوژیک وسلیقه با هم دیگرکاملآ  متفاوت بودند واختلافات جدی دربین آنان وجودداشتند.پرچمیها معتدل تروخلقیها تند روتر بودند ،درجناح پرچم زیادترافراد شهری ، ودرجناح خلقیها زیادترافراد اطرافی ووطنی،اکثرآ ازملیت پشتون گردآمده بودند.خلقیها، پرچمیهارا اشراف زاده می نامیدند که ازهمینجا تفاوت سلیقه ها نمایانمی گردد.پرچمیها با همدیگربرخورد نسبتا سردتروشهری داشتند،اماخلقیهابا هم متحد ویک پارچه بودند.                   

تضاد درونی واختلافات شدید دربین دوجناح خلق وپرچم  دربعضی محلات وقطعات عسکری منجربه قتل وترور یک دیگر شان می گردیدند.خلقیها به اندازه عقده مند برخورد می نمودندکه پرچمیهارا درجبهات ازعقب با مرمی ترورمی نمودند. اردو وسارندوی تحت سلطه وانحصار مطلق خلقیها بودند،وخلقیها درین دوارگان متمرکزگردیده بودند، خلقیهائیکه ازارگانهای دیگرملکی ازجانب پرچمیها رانده ویا برکنارمی گردیدند، دراین دوارگان جذب می گردیدند که سید محمد گلابزوی وشهنوازطنی درآن زمان رهبری خلقیها را بدوش داشتند.برعکس درگارد وامنیت دولتی پرچمیها تراکم نموده بودند.بنیهء اصلی ابن تضاد ها ازآغاز وجوداشته است که درنهایت منجر به پیدایش جناحهای خلق وپرچم گردیده بود.

محترم اکادیمسن غلام  دستگیر پنجشیری درمورد این تفاوت جناح خلق وپرچم چنین نوشته است:

شایسته یاد آوریست که درنخستین روزگشایش"کنگرهءموءسس"( کنگرهء اول ) وتأسیس" جمعیت دموکراتیک خلق" درعمل دودیدگاه ودومشی متفاوت تکتیکی جوانه زد وسپس به تدریج ژرفاوپهنا یافت نورمحمد تره کی بیشتربه قهرانقلابی وببرک کارمل به گذارمسالمت انقلاب ملی- دموکراتیک جامعه گرایش نیرومند داشته اند اینگرایشها درجریان تدوین مرامنامه واساسنامه وبالاکشیدن کادرها وفعالان سیاسی برجسته ترشد جناح خلق به پیوند طبقه وجلب وجذب روستازاده گان وجناح پرچم  به آگاهی سیاسی وفعالان سیاسی شهرها کشش بیشتر داشته اند این دوگرایش درشب قیام  به نقطه ء گره وا وج خود رسید ودرجریان سه ماه به سود حفیظالله امین وهواداران مبارزه ء قهرآمیز وبه قیمت قربانی جان صدها فعال سیاسی وفاداربه ببرک کارمل وطرفداران رشد مسالمت آمیزفرایند انقلاب دموکراتیک- ملی کشوربا میا نجیگری رهبری حزبی ودولتی اتحاد شوروی وبیرون رفت ببرک کارمل و هوادارن وفاداراوازافغانستان به سفارتخانه ها وسپس برکناری ازهمه مقامات رهبری کنندهء حزبی ودولتی گویا حل شد.

دراثرفشاروخواست روسها این دوجناح جبرآ دریک تشکل منسجم گردانیده شدند ، اتحاد ووحدت این دوجناح درعمل غیرممکن بود،تنفرها وجنجالها وسیاه دلیها ازحدو اندازه زیاد بودند.این تضاد ها چندین بارمنجربه تبدیل قدرت بین جناحهای خلق وپرچم گردیده است.کودتاه نا بفرجام شاهنوازطنی بر ضد نجیب ا لله فقید یکی ازین بروزاختلاف نظرها بوده است.

 این صفوف بیچاره وپاک دل ازمعاملات بالائیها خبری نداشتند،وساده لوحانه به آنان اعتماد داشتند.درحالیکه دکتر نجیب ا لله فقید وشهنوازطنی، رهبران هردو جناح میتوانستند باساس رفت وآمدهای فامیلی ،وطنداری وقبیلوی خویش با هم آشک بخورند وبا هم معامله نمایند.متآسفانه خیانت عده ای ازرهبران وکادرها باعث تضعیف این حکومت گردید وبالاخره دراثردسایس خائینانه عده ء ازاعضای کمیته ای مرکزی حزب وطن، حکومت دموکراتیک سقوط نمود، وافغانستان به ویرانه مبدل گردید. 

خائنین درون حزب وطن که درمقامات بالا چوکیها وقدرت رادر تصاحب خویش درآورده بودند ،درنهایت باساس معاملات قومی ،نژادی ولسانی همه این دست آوردها ی دموکراتیک را فروختند و عدهء ازرهبران هردوجناح  که ضرورنمیدانم اسماء شانرا درینجا نام ببرم و مردم افغانستان آنها را خوب می شناسند ، خود وصفوف را بی شرمانه ونا مردانه برای رهبران مجاهدین فروختند. بدین ترتیب حکومت دموکراتیک ازهم فرو پاشید وهمه آنچه که اعماروبنا گردیده بودندازبین رفتند.البته معامله گران بعد ازسقوط رژیم نجیب ا لله با همان دبدبه های سابقه ء که داشتند ،تحت نظامی مجاهدین به فعالیت بی شرمانه ونا مردانه شان ادامه دادندوحتی ازجمله افراد خاص تنظیم ها بودند وعده ء دیگرهم دعا گو وخیرات خور دربارجنگ سالاران گردیده اند،وعده ازآنان هنوزهم ثبات فکری واید ئولوژیکی ندارند .گاهی عضویک گروه وگاهی هم عضوگروه دیگری می گردند.

نقائیص عمده درین نظام عبارت ازآن بود ،که مشاورین تصمیم گیرنده بودند.دریغ ازآنجا شروع میشود،کسانیکه درافغانستان بمثابه ای مشاورین اعزام می گردیدند ،ازجمله ای انسان های درجه دوم شوروی بودندبخاطرپول وبعضی مسائیل اید ئولوژیکی به افغانستان می رفتند،دارای شخصیت واهلیت پائین بودند،درحالیکه انسانهای لائیق ودرجه اول وبا شخصیت حاضرنمی گردیدند  که درجنگ بروند.عده ازکادرهای حزبی ودولتی بخاطرارضا وبدست آوردن اعتماد مشاورین روس به آنچنان کارها ی ناشائسته می پرداختند که قلم ازنوشتن آن می شرمد.

روسها که درافغانستان تلفات مالی وجانی فراوان را متحمل گردیده بودند،ازطریق بمبارد مانهای بی رحمانه ای خانه ها وقریه ها به جبران آن می پرداختند.وکسانیکه درمشورت وهمیاری با روسها دربمباردمانها شرکت داشتند ،دستهای شان به خون هم وطنان شریف مان آغوشته می باشند.تاریخ واقعی وطن ما هیچگاه آنراعفو نخواهد کرد واین جنایات درج تاریخ است.  

 

 درین روزها که هشتادومین سالروززنده یادمرحوم کارملازطرف هواخواهان اوتجلیل خواهد شد،بجا خواهد بود که درین مقاله نیزنظریات رادرمورد مرحوم کارمل نقل قول نموده و ازروز تولد این رادمرد تاریخ تجلیل بعمل آ ید.

محبوبیت کارمل مرحوم با گذشت زمان دوباره درحال افزایش است،زیرا اوانسان درست وطرفدارانسان زحمتکش وستمدیده بود.هزارههای افغانستان کارمل مرحوم را درروزهای خوب وبدی زندگی اش دوست خویش نا میده اند.

اکادیمیسن پنجشیری درمورد ماهیت هومانستی(بشر دوستی) کارمل مرحوم درمقاله ئی :" دوروزخونین تاریخ"چنین نوشته است:

درزمینۀ برخورد با سردارمحمد داوو د نیز نظرات متفاوت بیان شد ولی ببرک کارمل  طرفداربرخورد با انعطاف ونرمش باسردارمحمد داوود وخاندانش بود او اصرارمیکرد که با سردارمحمد داوود وخاندانش برخورد محترمانه شود، زنده بدست آید هرگاه به خاندان سلطنتی به شیوۀ مسالمت آمیز برخورد شود، نخست ماهیت هوما نستی انسانی ودموکراتیک انقلاب ما آشکارمیشود ثانیا سنن اخلاقی ملی دینی وقبیله یی مردم افغانستان احترام میشود، ثالثا پیوندهای ایشان با پاکستان، ایران، کشورهای عربی خاورمیاته، مصر، واپسگرایان وامپریالزم کشف وافشا میگردد ودرآخرانقلاب ازپشتیبانی بین المللی و اخلاقی تود ه های مردم جهان برخوردارمیشود. حفیظ لله امین ازشنیدن این دلایل و پیشنهادهای ببرک کارمل  سخت بر افروخته شد و حساسیت شدید نشانداد و کاررا تابه آنجا رسا نید که درغیاب کارمل وبه هنگامی که ببرک کارمل باجگرن هاشم خوستی درمد خل رادیو افغانستان  به حالت گفتگو بود؛ ازنور محمد تره کی اجازه خواست تا کارمل رانیزبه بهانه وابسته گی با سردارمحمد دا وود محاکمۀ صحرایی کند.

   

درسال ۱۳۵۹محمود اعتمادزاده (به آذین) نویسنده معروفی که چهره ‌ای توده‌ ای به حساب می‌ آمد به افغانستان سفر کرد و یادداشتهای سفرخود را درکتابچه ‌ای با عنوان گواهی چشم و گوش منتشر کرد، به آذین درمقدمه کتاب شکوه می ‌کند که برای دیدارازهمسایه دیواربه دیوارایران ناگزیر شده راهی دورو درازطی کند.

به آذین دراین کتابچه گزارش می ‌دهد که با ببرک کارمل رئیس جمهوروقت افغانستان دیدا و گفتگو داشته و نقل می‌ کند که کارمل با لحنی محترمانه و ستایش ‌آمیزازآیت الله خمینی رهبر انقلاب ایران یاد کرده وازاینکه " دو کشورانقلابی" مناسبات دوستانه ‌تری با هم ندارند ابراز تأسف می ‌کند. تبلیغات وسیع حزب توده با موفقیتی نسبی همراه بود و نه تنها درسطح جامعه بلکه برمحافلی ازحاکمیت جمهوری اسلامی نیز تأثیرمی‌ گذاشت و آنها را ازموضعگیری شدید دربرابرافغانستان بازمی ‌داشت. رسانه‌ های گروهی ایران و حتی نشریات دولتی جمهوری اسلامی تا مدتی دربرابردولت افغانستان لحنی ملایم داشتند.

مصطفی دانش کارشناس مسائل خاورميانه خاطراتش را از دید وباز دیدهای کارمل چنین بیان میدارد:

آخرين ديدارم با ببرک کارمل به سال ۱۹۹۵ برمی گردد که آن را به خوبی به خاطر دارم.

در شهر کوچک حيرتان درشمال افغانستان به ديداراورفته بودم. اکنون سه سال بود که مجاهد ين در افغانستان حکومت می کردند و کشوررا به ويرانه ای تبديل کرده بودند. کشوردرتب و تاب بود اما کارمل به فراموشی فرو رفته بود.

وقتی در برابررئيس جمهورپيشين قرارگرفتم ابتدا او را نشناختم. پيرمردی فرسوده و درهم شکسته در برابرم ظاهر شد که بيماری سرطان برزندگی او چنگ انداخته بود. در سالهای پيش بيش از ده باردر کاخ ارگ پای صحبت او نشسته بودم. او درجنگ سرد به عنوان يکی از مهره های مهم بلوک شرق، اعتبار زيادی داشت. در آن ديدارها با شوروهيجان واعتماد به نفس بی پايان ازاهداف و نقشه های خود حرف می زد.

کارمل ازديدارمن شگفت زده است. چهره گرفته اش باز می شود و مثل ياری گمشده درآغوشم می گيرد. فکرمی کنم تنها روزنامه نگاری بودم که در آن روزهای تيره و تاربه سراغش رفته بودم. همه ترکش کرده بودند. ديگرنه از پزشکان مخصوص روس خبربود و نه از صدها فرمانده و ژنرالی که روزگاری احاطه اش کرده بودند. او همه چيزش را از دست داده و با خفت و خواری به اين شهر دورافتاده تبعيد شده است.

اتحاد جماهيرشوروی تا آنجا که توانست از او بهره برداری کرد، اما امروزکه او مطرود شده، حتی از دادن ويزای سفربه او خودداری می کند. او اجازه ندارد برای معالجه و ديدار خانواده اش به روسيه سفرکند.

در مصاحبه هايم با کارمل، در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ هميشه ويکتور پتروويچ پليچکا سرمشاور شوروی را کناراو می ديدم. او درظاهردر برابر کارمل سرخم می کرد، اما به واقع براوفرمان می راند، و از طريق او برسراسرکشورافغانستان حکومت می کرد.

دوران زمامداری کارمل به همان نحوی پايان يافت که آغاز گشته بود: با اراده و دخالت مستقيم شوروی. روزی دراواسط سال ۱۹۸۶ ويکتورپليچکا به همراه دوعضو هيئت سياسی "حزب دموکراتيک خلق افغانستان" به نزد کامل رفتند و ازاوخواستند که استعفای خود را امضا کند. کارمل می دانست که اگر مقاومت کند به سرنوشت حفيظ الله امين، رئيس جمهورقبل دچارمی شود که در سال ۱۹۷۹ به اشاره روسها کشته شد.

به ياد دارم که درسال ۱۹۹۱حدود يک سال قبل ازسقوط دولت نجيب الله درکابل برای مصاحبه به ديدار کارمل رفته بودم.او تازه از تبعيد درمسکو به افغانستان برگشته بود. شوروی درآخرين مرحله پيش ازسقوطش بود.کارمل ديگرآن مريد وفاداربرای اربابان سابق نبود.اواينک از سياستهای "شيطانی"روسها به شدت انتقاد می کرد.از نياز به آزادی و ازضرورت دفاع ازاستقلال ميهنش سخن می گفت.عده زيادی ازافسران عاليرتبه ارتش افغانستان گرد او جمع شده بودند. برخی ازآنها در سرنگونی دولت نجيب الله در سال ۱۹۹۲ نقش داشتند.

برگرديم به حيرتان سال ۱۹۹۵.کارمل ازدست مجاهدين جان سالم به در برده بود، اما از نظر سياسی ديگر زنده نبود. مرد درهم شکسته ای که درحيرتان دربرابرم نشسته بود، هيچ نقش واهميت سياسی نداشت. او فقط يک خاطره تلخ بود که مقدربود ديريا زود فراموش شود.

موقع خداحافظی با لحنی خسته و دردآلود، از تنها حاصل عمرخود چنين ياد کرد: "بزرگترين درسی که در زندگی گرفتم اين بود که هيچ کشوری نمی تواند به اتکای نيروی خارجی به آزادی و استقلال و پيشرفت دست يابد. بايد به اراده مردم احترام گذاشت و از استقلال کشور دفاع کرد. هر ملتی بايد روی پای خود بايستد."

در سال ۱۹۹۵پس ازسقوط اتحاد شوروی سرانجام کارمل موفق شد ويزابگيرد و به مسکو برود. سال بعد همانجا درگذشت. جسد او را به افغانستان بردند و درهمان حيرتان به خاک سپردند.اما هنگامی که طالبان درسال ۱۹۹۸ حيرتان را تصرف کردند، به سراغ مقبره بتونی او رفتند و آن را منفجر کردند. مجاهدين بقايای جسد او را از زير خاک بيرون کشيدند و به تماشا گذاشتند.

 با وجودیکه این نظام که دارای خصلت های دموکراتیک ومقاصد انسانی بود واهداف آن به نفع انسان زحمتکش بود، خدمات وکارهای زیادی بخاطر آسائیش ورفاه مردم صورت گیرفت ، ولی  با آنهم درین دورهء حکومت دموکراتیک ،افغانستان به صحنه ای از نبرد ها ومیدان تعلیمی بین هواخواهان کمونیزم وامپریالیزم مبدل گردیدند،که درنتیجه ملیونها انسان خانه وکاشانه ء خویشرا ترک نمودند وراهی کشورهای همسایه ایران وپاکستان گردیدند.دراثر این جنگها ی خانمانسوزکه یک دهه طول کشید،برعلاوهء ویرانیها وخسارات مالی ،هزارها انسان جانهای شیرینی خویشرا نیز ازدست دادند، وافغانستان به خرابه مبدل گردید.ازدید گاه تاریخ مسئول این ویرانیها تمام نیروهای درگیردرجنگ و تمام کشورهای ذیدخل را درمسئله افغانستان میدانند که آنان جنگ افروزی وتباهی افغانستان راقصدآ سازماندهی، حمایت ،تشویق وترغیب نموده اند.

     

ادامه دارد.....

  منابع:

- سلطان علی کشتمند " یادداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی"جلد دوم وسوم

  - سید عسکر موسوی  "هزارههای افغانستان "(تاریخ ،فرهنگ ،اقتصاد، سیاست)

-  غلام يحيي حسيني تحقيقي درباره‌ي تاريخ تشيع- هزاره‌ها در افغانستان

- اکادیمیسن پنجشیری " دوروزخونین تاریخ"

-  محمد اکرام اندیشمند (برگهایی ازتاریخ): ٧ثور و ٨ثور (قسمت اول)،(قسمت دوم)،(قسمت سوم).

-  محمدعوض نبی زا ده) نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر)   

-  سایت های انترنیتی

-  سلیت بی بی سی

- دولت صاحب زاده مترجم سابق پزشکان شوروی در کابل کودتا پس از کودتا: خاطره یک مترجم روسها

               - اکادیمیسن غلام دستگیر پنجشیری نقش فعال ببرک کارمل درتشکیل " جمعیت     دموکراتیک خلق "


- خاطرات مصطفی دانش کارشناس مسائل خاورميانه از گفتگوئی با کارمل

 

-  تبصرهها، مقالات ویاد داشتهای شخصی نویسنده ای این مقاله

ایمل :

Bamyan_7@hotmail.com

تاریخ شنبه22 نوامبر-2008

هالند


November 23rd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي